اشتباه محاسباتی آقای نوبخت چه بود؟
اشتباه محاسباتی آقای نوبخت چه بود؟
از منظری دیگر می‌توان گفت: محمد باقر نوبخت به رشت رفت و ناکام برگشت و همین سرنوشت برای محمد رضا باهنر در کرمان تکرار شد اما سرنوشت مسعود پزشکیان متفاوت است. چرا؟

مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت:

دکتر محمد باقر نوبخت دبیر کل حزب اعتدال و توسعه  و کاندیدای رشت -که از ناکامان انتخابات ۱۱ اسفند است- در پیام کوتاهی دلیل راه نیافتن خود به مجلس دوازدهم را «نیامدن مردم رشت» پای صندوق‌های رای دانسته و نوشته است:‌ «پیامی به مردم فهیم زادگاه خودم… در تاریخ بماند. نگران شما بودم، آمدم. همه شما نیامدید. همچنان نگران، ولی با وجدانی آسوده، برگشتم. خدای مهربان نگهدارتان».

در این تردید ندارم که اگر او به مجلس راه می‌یافت چه بسا مانند دکتر پزشکیان گزینه مناسبی برای ریاست فراکسیون میانه‌روهای منتقد دولت رییسی بود و به لحاظ دانش و توان مدیریتی در زمره مدیران استاندارد به حساب می‌آید و مهم ترین تفاوت او با مدیران دیگر این است که بر خلاف خیلی از مدعیان سر از حساب و کتاب درمی‌آورد و آدم عدد و رقم است.

    با این حال همین پیام او نشان می‌دهد دچار اشتباه محاسباتی شده بود و این خطا از کسی سرزده که در جوانی در همین رشت یکی از بهترین مدرسان هوش بوده (‌زمانی که در کنکور سراسری آزمون هوش هم می‌گرفتند).

  آن اشتباه محاسباتی هم این است که آقای نوبخت تصور کرد میان گرایش سیاسی اکثر مردم تهران با رشت تفاوت محسوس وجود دارد و رشتی‌ها مانند شهرستان‌های کوچک رای غیر سیاسی می‌دهند هر چند که به لطف فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی (که مردم را از بمباران تبلیغات یک‌سویه و بسیار ملال‌آور صدا و سیما خلاص کرده) شهرهای کوچک هم شبیه مناطق دیگر شده‌اند و بهتر است بگوییم رای غیر سیاسی و منطقه‌ای هم می‌دهند یا انتخاب چهره سیاسی – منطقه‌ای را بر نیامدن ترجیح می‌دهند.

در حالی که غیبت اکثر مردم رشت دقیقا مثل غیبت اکثر مردم تهران بوده است و ربطی به این ندارد که کاندیدا رشتی است یا تهرانی خاصه این‌که با تغییر نسل هم روبه روییم. نسل تازه اصول‌گرایان جوان که از زبان آقای حداد عادل و در مقام تحقیر و تخفیف به به پاجوش‌های چنار تشبیه شدند علیه چنارهای سابقه‌دار شوریدند و در تهران شد آنچه شد و اکنون پیش چشم ماست. نسل تازه شهروندان دیگر – زندگی‌خواهان غیر آرمان‌گرا که جهان را از چشمی‌های ایدیولوژیک نمی‌نگرند- نیز خواست‌های جدی‌تری دارند و دیگر به راه یافتن امثال آقای مطهری و نوبخت قانع نیستند و کاهش نرخ مشارکت یا رای باطله به صندوق انداختن را حاوی پیام روشن‌تری به ساختار قدرت می‌دانستند تا نوشتن نام محمد باقر نوبخت روی برگه و تازه خود آقای علی لاریجانی که از نوبخت حمایت کرده نیز همین چند ماه پیش گفته بود: مُلک را چاره‌ای دیگر نیاز است.

  اگر شمار کارمندان و سربازان و مدد‌جویان و دیگر کسانی که بنا بر ملاحظاتی تصور می‌کردند باید کد ملی خود را ثبت کنند در رشت بالا بود چه بسا به جای رای باطله و سفید نام نوبخت را می‌نوشتند اما وقتی به دلیل سیاسی تصمیم گرفتند مشارکت نکنند دیگر تفاوتی نداشت آقای نوبخت به زادگاه خود بازگشته یا نه چون اساسا بحث زادگاه در میان نبود!

کما این که اگر در ۱۴۰۴ قرار بر برگزاری انتخابات آزاد ریاست جمهوری و با رقابت واقعی باشد و مردم احساس کنند رییس جمهوری منتخب اعتدال‌گرا قادر به ایجاد تغییرات جدی در مناسبات داخلی و جهانی است که در زندگی آنان اثر می‌گذارد و مزاحم سبک زندگی‌شان نخواهند شد و در شهرهای دیگر هم اگر – اگر- موجی درگیرد و مثلا همین آقای نوبخت کاندیدای مورد حمایت توسعه گرایان و اصلاح طلبان و تحول خواهان باشد بعید نیست همین مردم رشت به او رای دهند مثل مردم تهران و شیراز و اصفهان و جاهای دیگر.

از منظری دیگر می‌توان گفت: محمد باقر نوبخت به رشت رفت و ناکام برگشت و همین سرنوشت برای محمد رضا باهنر در کرمان تکرار شد اما سرنوشت مسعود پزشکیان متفاوت است. چرا؟ چون او نرفته بود تا بازگردد. بود! یک تفاوت مهم دیگر همین است. نوبخت و باهنر چون در تهران اقبالی نداشتند به زادگاه بازگشتند ولی پزشکیان نماینده تبریز بود و تبریزی‌ها خواستند این صدا بماند و مثل نماینده دیگر شان- صدای افشاگر شاسی‌بلندها- خاموش نشود.

پس خطای اول نوبخت این بود که رای مردم رشت را سیاسی نمی‌دانست در حالی که مثل تهران و شهرهای بزرگ دیگر سیاسی رای می‌دهند یا به دلیل سیاسی رای نمی‌دهند و کاری به رشتی بودن و نبودن ندارند. به همان دلیل که ۷۵ درصد مردم تهران در انتخابات شرکت نکردند  (نیافتن کاندیدای مورد نظر یا ترجیح پیام اعتراضی به شیوه‌ای تازه یا احساس نقش نداشتن مجلس در ساختار قانون‌گذاری). بخش زیادی از ۲۵ درصد مشارکت کننده- که به خاطر آن برخی چراغانی به راه انداخته اند!-  هم رای باطله انداختند. در رشت هم اکثر مردم یا رای ندادند یا اگر بنا به ملاحظاتی رای دادند رای سفید و باطله انداختند یا به خاطر این وضع اقتصادی و نوع رفتار با انتخاب‌های سیاسی و فرهنگی مردم روی برگه‌ها کلمات تشکرآمیزی نوشتند که احتمالا می تواند موضوع یک پایان‌نامه باشد.

خطای دوم این بود که پنداشت مردم رشت با او مثل مردم تبریز رفتار می‌کنند و در این فقره مثل باهنر اصول‌گرا اشتباه کرد. چون قصه دکتر پزشکیان کاملا متفاوت است. زیرا او به تبریز نرفته بود. بلکه بود. (بر دو کلمه «آمدم» و «برگشتم» در پیام دکتر نوبخت درنگ کنید).

خطای سوم هم احتمالا این بود که همان‌گونه که حزب اعتدال و توسعه سازی جدا از جبهه اصلاحات ایران کوک کرد شخص دبیر کل هم پنداشت چون نام او نوبخت است می‌تواند بخت خود را نو کند و بخت دارد حال آن که نداشت و تنها رییس سابق مجلس حمایت کرد و از حمایت رهبری جبهه اصلاحات خبری نشد.

  اگر آقای نوبخت زاده و بالیده شهر رشت نبود یا از یکی از شهرستان های کوچک و کم جمعیت گیلان نامزد می‌شد احتمال رای‌آوری او بالا بود و مثل ۴۰ نفر دیگر از میانه روها راه می‌یافت اما رشت مانند تهران نگاه منطقه‌ای ندارد و نگاه سیاسی غلبه دارد و حتی اگر نگاه سیاسی را هم غالب ندانیم به لحاظ اجتماعی و سبک زندگی از بسیاری از نقاط دیگر ایران مدرن‌ترند.

در روزی که خبر محکومیت ترانه‌سرای محبوب منتشر شد کمترین واکنش نسل تازه این بود که پای صندوق نیایند. نسلی که رای نسل قبلی به آقای نوبخت در همین رشت را به خاطر ندارد.

  درست است که نوبخت هیچ نقشی در قانون جریمه‌های حجاب نداشته و قطعا منتقد برخوردهای نیمه دوم سال گذشته است (‌چرا که سخن‌گوی دولت روحانی بوده و با او هم‌سوست) اما اصول‌گرایان‌رادیکال با سخت‌گیری درباره پوشش زنان عملا پای کثیری از زنان و دخترانی ایرانی را که پوشش رسمی را رعایت نمی‌کنند از صندوق ها بریده اند و اگر هم بنا به ملاحظات اداری بیایند رای سفید می اندازند و این دیگر رشت و تهران ندارد!

      پاجوش ها فرمول راه‌یابی به مجلس و تبدیل به چنار را پیدا و اجرا کرده‌اند: یک: کاهش شمار شرکت کنندگان و خالص سازی آنان و در واقع رای دهندگان را هم خالص سازی عملی کردند و  دوم:رای سازمان یافته و تشکیلاتی. پس به صرف اتکا به زادگاه آن هم در یک کلان‌شهر نمی‌توان امید به موفقیت داشت.